مش قاسم و اسماعیل (درباره جایگاه دام)
مشقاسم پیرمردی روستائی است که با اینکه سواد کمی دارد همیشه در کلاسهای ترویجی شرکت میکند و با دقت و توجه زیادی که به خرج میدهد مطالب بسیاری دربارهی کشاورزی و دامپروری صحیح فراگرفته و در کارهای روزانهی خود به کار میبرد . اسماعیل نوهی اوست که به خاطر شغل پدرش در شهر زندگی میکند و در کلاس چهارم درس میخواند. او هر بار به روستا میآید سؤالاتی درباره کشاورزی ودامپروری از پدر بزرگش میپرسد و مشقاسم هم با حوصله به او جواب میدهد
اسماعیل : آقاجون عجب طویله قشنگی برای گاوها درست کردید! ولی چرا اون سر حیاط طویله را ساختید؟ همین طرف نزدیک اتاقهای خودتان درستش میکردید.
مش قاسم : نه پسرم طویله هرچه از محل زندگی آدمها دورتر باشه بهتره؛ چون خیلی از مریضیها را آدمها از حیوونها میگیرند؛ بهجز این، گاو و گوسفند کثیفی و بوی بدی داره که باعث جمع شدن مگس و پشه و ایجاد مریضی میشه. اگر تعداد گاوهای ما بیشتر بود باید طویله را اصلاً بیرون روستا میساختیم.
اسماعیل : چرا اینقدر برای طویله پنجره گذاشتید؟ حتماً برای اینه که گاوها بیرون را تماشا کنند و حوصلهشون سر نره!
مش قاسم (با خنده) : نه این پنجرهها را برای تماشا کردن گاوها درست نکردیم. این پنجرههای بزرگ که رو به قبلهاند برای این هستند که آفتاب توی طویله بتابه؛ چون طرف قبله آفتابگیرتره و ساعت بیشتری از روز آفتاب از این طرف میتابه.
اسماعیل : گاوها آفتاب میخواهند چیکار؟ برق که هست. براشون چراغ روشن کنید.
مش قاسم : جای نور آفتاب را هیچ چراغی نمیگیره ، چون آفتاب خیلی از مریضیها را ازبیم میبره، کف طویله را خشک میکنه و برای بدن حیوونها هم خاصیت داره. میگن اگه نور آفتاب، مستقیم به بدن دام بخوره یه «بیتابینی!» درست میکنه که استخونهاشون را سفت میکنه!!
اسماعیل : آقاجون «بیتابین » چیه ! بگو «ویتامین»!
مش قاسم : چه میدونم خُب ویتامین، اون پنجرههای کوچک پشت به قبله هم برای اینه که هوای کثیف توی طویله عوض بشه. چون هوای کثیف و دمگرفته هم گاوها را مریض میکنه.
اسماعیل : اما مشناصر همسایهی شما میگه: «باید همه در و پنجره طویله را محکم ببندیم که گاوها سرما نخورند.»
مش قاسم : این ناصر، جوون هم که بود همینطور لجباز و یکدنده بود؛ فقط حرف خودش را قبول داره. آخه اگه این حرفش درست بود که دائم دستش به دکتر و دامپزشک بند نبود. برو ببین از در و دیوار طویلهی اون کک و کنه و مگس بالا میره. از بوی بد و کثیفی همه همسایهها را ذله کرده و برای رضای خدا هم، یه گاو سالم که شیر درست و حسابی داشته باشه نداره.
اسماعیل : اما اون میگه: : «طویله گاوها هیچ اشکالی نداره، مردم چشمشون شوره، گاوهای من را چشم میزنن.»
مش قاسم : پس چرا گاوهای من را چشم نمیزنند، راستی تو طرفدار منی یا اون؟
اسماعیل : معلومه آقاجون طرفدار شما، اما نگفتید چرا طاق طویله را این جوری گرد و قلمبه درست کردید؟ چرا مثل مشناصر با چوب درست نکردید؟
مش قاسم : اول اینکه، اینقدر اسم این پیرمردِ لجباز را جلوی من نیار، دوم اینکه سقف چوبی برای طویله فایده نداره، چون پر از کک و کنه میشه که با هیچ سمپاشی هم از بین نمیره، سقف باید جوری باشه که بشه با یک لایه سیمان همهی سوراخ سمبههای اون را گرفت. البته میشد با تیرآهن یا تیرچه بلوک هم طاق را ساخت ولی برای این که ارزونتر تموم بشه با آجر، طاق ضربی زدیم. راستی سقف شیروانی با ورقههای آهنی هم میشه.
اسماعیل : آره مثل نقاشیهای بچهها که سقف به شکل 8 داره!
مش قاسم : به اون جوری، یک طرفش شیب داره بعداً عکسش را بهت نشون میدم.
اسماعیل : آقاجون میگم نکنه دیوارهای طویله را هم برای مبارزه با مریضی و کنه سیمان کشی کردید.
مش قاسم : تو هم کمکم داری یاد میگیری پسر!
اسماعیل : مثل اینکه یک حیاط هم برای گاوها درست کردید. (با خنده) حالا گاوها میتونند بیان توی حیاط خودشان فوتبال بازی کنند که حوصلهشون سر نره!
مش قاسم : این را میگن «بهاربند» که باید حدوداً دو برابر طویله باشه و برای حوصله گاوها هم نیست برای اینه که همینطور که گفتم نور آفتاب بیشتری به اونها بخوره و وقتی گاوها میان بیرون، بشه کف طویله را تمیز کرد یا طویله را سمپاشی کرد؛ چون هرچه محل زندگی تمیزتر باشه شیر و گوشتی که گاوها به ما میدن سالمتر و بیشتره.
اسماعیل : این اتاق چیه کنار طویله درست کردید؟ یه طویله دیگه؟
مش قاسم : این انبار علوفه یا کاهدون دامداریه که علوفه و غذای گاوها را توی اون نگه میداریم. اینجا هم باید تمیز ، مرتب و جادار باشه که برای مدت طولانی بشه غذای گاوها را توی اون نگه داشت.
اسماعیل : (با خنده) یعنی میشه گفت اینجا آشپزخونه گاوهاست، خُب آقاجون اینجا را هم مثل آشپزخونههای مدل جدید «اُپن» یا نیمه باز درست میکردید که مثلاً گاوه بیاد جلوش وایسه و بگه: «آقا لطفاً یه بسته یونجه خوشمزه به من بدید!»
مش قاسم : اسماعیل! چند دفعه بگم سربهسر منِ پیرمرد نگذار؟
اسماعیل : ناراحت نشو آقاجون شوخی کردم.